مشاهده این پست در وبلاگ اصلی من
سلام
در این مطلب تصمیم گرفتم که در مورد ظاهر جدید وبلاگم صحبت کنم . همانطور که مستحضر هستید ، بنده در ابتدای قطعیهای اینترنت موفق شدم که قالب وبلاگم را تغییر بدهم و تبدیل به یک قالب کاربرپسند تر بکنم. سعی کردم تمامی دکمهها را به زیر دستان شما بیاورم. به همین منظور قالب آبی رنگ دیفالت بلاگفا را به آنچیزی که مد نظرم بود تغییر دادم . من به طور رسمی مینیمال بودن را شروع کردم و اولین مرحله این کار با ظاهر وبلاگم انجام شد . اول منو را تغییر دادم.
در ابتدا وبلاگ من به این شکل بود که آن را کاملا مینیمال و به شکل زیر در آوردم که جز به جز آن را بررسی مینمایم
خب همانطور که میبینید تمامی بخشهای اضافی (مانند هدر ، نوار کناری، فوتر، منوهای اضافی پایینی) از این صفحه حذف شده اند . دلیل این کار کوتاهکردن و کم حجم کردن صفحه بود و اینکه وبلاگ زودتر بالا بیاید. در ابتدا منو را توضیح میدهم :
منوی وبلاگ در گذشته در هنگامی که با موبایل به وبلاگ مراجعه میشد به صورت چندین خط و به صورت زیر نمایش داده میشد:
من از منوهای ظاهرشونده استفاده کرده و از تعداد آیتمهای منو کم کردم و آنها را به منوهایی که از کنارههای وبلاگ ظاهر میشوند منتقل کردم . بدین صورت که اکنون شما در نسخه موبایل و در حتی نسخه دسکتاپ یک منوی کوچک دارید که بسیار زیباست و تنها در یک خط جا داده شده است .
منوهای کناری به صورت زیر ظاهر میشوند :
این منوها در صورت کلیک کردن بر روی برخی از گزینهها ، از چپ و راست و بالا و پایین ظاهر شده و باعث خلوت شدن بیشتر صفحه و مینیمال شدن وبلاگ شده اند. همچنین گزینههای منو که در نسخه دسکتاپ به صورت کامل نمایش داده میشوند در نسخه موبایل نمایش داده نخواهد شد و شما بایستی از این منوهای باز شو به بخشهای دیگر بروید. بدین صورت دیگر ما مشکل چند خطی را نداریم و وبلاگ به حدی مینیمال شدهاست که شما با باز کردن وبلاگ حتی برای رسیدن به پستها نیازی به اسکرول کردن ندارید :
منهای منوی موبایلی که در بالای وبلاگ برای دسترسی خیلی سریع در نظر گرفته شده ، شما همانطور که در تصویر بالا مشاهده میکنید ، منوها کوتاه شدند و کاملا در زیر انگشتان شما هستند . شما نیازی نیست که سختی بکشید و مانند تصویر اول دقیقا از بین چند گزینهای که دور و بر گزینهتان را اشغال کرده انتخابی داشته باشید. به سادگی و راحتی با کلیک (یا اگر گوشی هستید با انگشت زدن) به بخش مورد نظر بروید . اما از خودتان شاید بپرسید که خب بقیه گزینهها کجایند؟ ما چگونه میتوانیم به آنها دسترسی داشته باشیم؟ پاسخ بسیار ساده است ! با منوهای ظاهر شونده. بطور مثال در تصویر بالا اگر بر روی همه موضوعات کلیک کنید منویی به صورت زیر باز خواهد شد :
این منو به راحتی قابل اسکرول نیز هست . در نسخه دسکتاپ وبلاگ هم منوها ناقص و جمع و جور هستند . بطور مثال منوی محتوایی که در بالای نوشتهها تعبیه شده همه گزینه موضوعات وبلاگ را پوشش نمیدهد. به همین منظور هم نسخه موبایل و هم نسخه دسکتاپ با کلیک بر روی دکمه همه موضوعات میتوانند این منو را باز کنند و از آن استفاده کنند. با کلیک بر روی هر موضوع میتوانند مطالب موضوع مورد نظر را ببینند. همچنین با کلیک بر روی ویترین میتوانید محتواهای من را خریداری کنید . همچنین با کلیک بر روی دوره میتوانید در دورههای من شرکن کنید.
اما اگر کمی به پایین اسکرول کنید با صحنهی زیر روبرو خواهید شد :
همانطور که میبینید بسیار مینیمال و با فونتهای بزرگ ، مطالب در زیر هم به صورت عنوان لیست شدند. هدف از طراحی قالب به این ظاهر این بود که اولا صفحه سنگین نشود و سرعت لود آن بالا بیاید و ثانیا مخاطب وبلاگ یک بار مطلب را در صفحه نخست و بار دیگر در صفحه ادامه مطلب لود ننماید. این طراحی کمک کرد تا وبلاگ کوتاهتر ، جمعو جور تر ، منظم تر و زیباتر دیده شود . شما میتوانید با کلیک بر روی نظرات ، بخش نظرات را باز کرده و مطالعه کنید. تاریخ هر مطلب نیز در بالای آن نوشته شده است. همچنین نیازی دیگر به مشاهده عناوین در صفحهای جدا ندارید. روی هر کدام از موضوعات کلیک کنید ، عناوین مطالب را میتوانید مشاهده کنید و با توجه به علاقهتان میتوانید بر روی عنوان مطلب کلیک (یا اگر با موبایل هستید با انگشت ضربه بزنید) . به سادگی وارد مطلب خواهید شد .
همچنین در داخل مطالب نیز این سادگی را رعایت کردم و ساده آن را طراحی کردم. هماکنون شما در حال مطالعه محتوای پست هستید و سادگی و بزرگ بودن فونتهای آن را میبینید. هدف از این کار این بود که خوانش متن راحت تر شود. فونت بزرگ را قرار دادم تا در صورتی که مطلب طولانی بود با نویسههای کوچک چشمانتان اذیت نشود. همچنین استایلهای زیبای متن را داریم که میتوانید در زیر مشاهده کنید :
هدف از نوشتن این پست این بود که با این قالب جدید آشنا شوید و بتوانید با آن کار کنید. هم به نوعی پیشنهاداتی بود برای شما که میتوانید به سادگی با رعایت برخی از موضوعات ، یک وبلاگ مینیمال بسازید تا خوانش در آن رعایت شود. هدف ساخت قالب به این شکل این بود که کل تمرکز بر روی نوشتن و محتوا و خواندن باشد و با بخشهای اضافی و پرکردن صفحه باعث سردرگمی و خستهشدن مخاطب وبلاگ نشوم. احتمال زیاد نسخه بلاگ بیان این قالب و همچنین نسخه بلاگفای این قالب را منتشر نمایم تا شما گر دوست داشتید استفاده نمایید.
همانطور که از گوشه کنارها پیداست وبلاگ نویسی روز به روز در حال نزدیک شدن به دوران خاموشی خودش است و شاید اگر بخواهیم دقیق تر به آن نگاه کنیم آهسته به دوره پایان خود نزدیک می شود.مخصوصا با این خداحافظیهای اخیر به دلیل فشارهایی که از طرف صیانتگران میآید به دوران خاموشی میرویم. البته به طور جد نمی توان به آن گفت پایان! بدین خاطر که تا زمانی که وب هست وبلاگ هم می تواند باشد ولی به نوعی به دوره فراموشی و خاموشی میرسد . داریم میبینیم که این روزها حتی مطالعهکنندگان وبلاگ هم به مطالعه آن میلی ندارند . اما چرا این اتفاق افتاد . در اینجا صرفا مشاهدات و نظریات و تخلیلهای خودم را نوشتم و اگر شما هم چیزی به ذهنتان رسید حتما در قسمت نظرات برای من بنویسید. نمی توانم بگویم که چیزهایی که اینجا نوشته ام صد درصد درست است و فقط به همین دلایل وبلاگنویسی به خاموشی سپرده شده است. این موارد صرفا مشاهدات و نظرات بنده است و اگر جای نقدی هست با کمال میل آنها را می شنوم.
فیلترینگ و ترس از نوشتن
اگر وبلاگنویس قدیمی باشید حتما با تصویر بالا آشنایی دارید .یک زمانی دنیای وبلاگ نویسی بسیار تنش زا بود و به عقیده من هنوز هم هست! به این دلیل که محل صحبتهای عمیق و طولانیاست و مانند فضای مجازی یک فحش کوتاه دادن و رفتن نیست. مخصوصا سال های ۸۸ و ۸۹ که این مساله به اوج خودش رسیده بود و اکنون که فضا متنشنج است و متاسفانه آزار صیانتگران و فشارهای فیلترینگ و غیره بیشتر است. کمی قبل تر اگر وبلاگی که داشتی فیلتر میشد خیلی مساله بزرگی بود و ترسناک. یعنی باعث خجالت یک وبلاگ نویس یا وب مستر بود و واقعا همه از این مساله شدیدا ترس و واهمه داشتند . دلیل اولش این بود که عام مردم مخصوصا کسانی که آن روز درک درستی از اینترنت نداشتند به محض شنیدن این که یک وبسایت یا وبلاگی دارید که فیلتر شده قطعا در مورد شما قضاوت هایی می کردند که لابد در وبلاگتان محتوای پورن یا مطالب خطرناک نوشته اید . دلیل دوم از دست دادن مخاطب بود . یافتن و اعلام کردن آدرس جدید به کلی مخاطب بسیار زمان بر و پرهزینه بود و از طرفی انتقال مطالب به وبلاگ جدید نیز دردسرهایی داشت. گرچه امروزه فیلتر شدن وبلاگ به نوعی کلاس و جای فخر فروشی محسوب میشود و حتی اصلا از ابتدا در مکانهای مسدود شده مینویسند(بیشتر وبلاگنویسان) اما آن زمان ترس از فیلتر شدن و از دست دادن مخاطبان ٬ این زحمت را به وبلاگ نویسان میداد که آدرس خود را متناوبا و گاها سریع تعویض کنند که از طرفی همین فیلتر شدن باعث شد که خیلی از بلاگرها از اینکه پشت سر هم آدرس عوض می کنند و به مخاطبان اعلام می کنند و شاهد ریزش مخاطب می شوند به تنگ بیایند و در نهایت به توییتر کوچ کنند و تعداد بسیار زیادی از وبلاگ های فارسی ماند که نویسندگانشان به توییتر رفته بودند و آن وبلاگها برای همیشه مطلب جدیدی را به روز نکردند. فیلترهای سلیقهای (نمونهاش وبلاگی از بنده که بدون هیچ مطلبی فیلتر شده است) و طرح صیانت ، انرژی نوشتن را از نویسندههای وبلاگ گرفت! و درنهایت یا به سرویسهای مسدود شده و فیلتر شده کوچ کردند و یا دیگر ننوشتند!
خودسانسوری و دگرسانسوری
وقتی که فیلترینگ زیاد و زیاد تر شد، ضرباتی بسیار مهلک به بدنه وبلاگنویسی و دنیای وبلاگ ها وارد کرد. همین مساله باعث شد که خیلی از وبلاگنویسان که شجاعت مبارزه و ایجاد وبلاگ های جدید در سرویس هایی چون بلاگ اسپات و یا سرویس های میکروبلاگینگ چون توییتر را نداشتند شروع به خودسانسوری کردند که این مساله بسیار آنها را اذیت می کرد. جدای از این کشمکش ها هنگامی که دوستان شروع به خواندن وبلاگ و گاها قضاوت های عجیب و غریب کردند، این مساله نیز باعث شد هرچه دلمان می خواست ننویسیم و خود سانسوری کنیم که در نهایت انجام این موازنه برای ما سخت بود و همین مساله باعث شد که خیلی از وبلاگ نویسان دیگر وبلاگ هایشان را به روز نکنند . ترس از قضاوت شدن و توهین شدن که این روزها اتفاقا بسیار بیشتر از قبل شده باعث خستگی نویسنده وبلاگ میشود چون خود را آزاد و رها در نوشتن نمیبیند و همش میترسد که نکند الان این جمله را نوشتم برایم دردسر شود یا آدمها من را قضاوت کنند. نظرات ناشناس که باعث دگرسانسوری میشوند هم باعث میشود که آدمها با خود بگویند که مگر من چقدر روح و روان دارم که فدای این وضعیت کنم . به همین دلیل وبلاگ بسته میشود.
از دست رفتن علاقه مطالعهکنندگان و مخاطبان وبلاگ و کم شدن آنها
همانطور که این روزها میبینیم ، وبلاگها دیگر مخاطب ندارند و همه افراد به سمت شبکههای اجتماعی رفتند و این روزها اصلا کسی وب فارسی را نمیخواند ( عدهای قلیل آن را میخوانند) و همین عده قلیل معمولا خودشان وبلاگنویس هستند . در گذشته که بنده وبلاگ مینوشتم ، افرادی بودند که خودشان وبلاگ نداشتند اما وبلاگ میخواندند. کسانی که یا دوست نداشتند وبلاگ بنویسند و یا گمان میکردند که هنوز چیزی برای نوشتن و عرضه در وبلاگشان ندارند اما به صورت حرفهای وبلاگها را مطالعه و برایشان نظرهای قوی میگذاشتند. نظرهایی که مورد بررسی قرار میگرفت و معمولا بحثهای مفیدی در قسمت نظرات هم شکل میگرفت و آدمها با بحث و صحبت و تبادل نظر به یکدیگر آموزش میدادند و نظراتشان را پختهتر میکردند . امروزه مگر به لطف سایت گوگل و یک مطلب کاربردی به وبلاگ نویسندگانی چون من و یا دیگر وبلاگنویسان نفراتی بسیار قلیل سر بزنند و مطلبمان را بخوانند و سپس با خداحافظی برای همیشه وبلاگمان را ببندند چون احساس نیازشان برطرف شده است. امروزه کسی یک وبلاگ را به صورت کتاب و یا مجله که دایما منتظر مطلب جدیدی از آن باشد ، نمیخواند . امروزه اگر من وبلاگنویس نظری دریافت میکنم یا ناشناس است (بدون آدرس ایمیل) و یا وبلاگنویس دیگری است که لطف دارد و وبلاگ را میخواند و با نظرش حاضری میزند. این روزها ما حاضری در وبلاگهای دوستانمان میزنیم . اگر هم خوانندگان حرفهای باشند که به وبلاگ من نوعی لطف داشته باشند و مانند مجله منتظر پست جدیدی از آن باشند هم متاسفانه نظری قرار نمیدهند و مارا از نظرشان محروم میکنند. البته به نظر بنده برای این اتفاق دلیل وجود دارد. متاسفانه این روزها شاهد مطالب سطحی در وبلاگها هستیم و وبلاگنویسانی که گمان میکنند حالا که از اینستاگرام آمدهاند و وبلاگ مینویسند ، پس فرهیخته و روشنفکر هستند و یک سر و گردن از بقیه افراد جامعه بالا هستند ! (در حالی که کسانی هستند که وبلاگ نمینویسند و در روشنفکری و علم و دانش و فرهیختگی ۱۰۰۰۰۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰۰۰ تای این وبلاگنویسان صدمنیهغاز را در جیب کوچکشان میگذارند) . همین اتفاق باعث نگاه بالا به پایین کل اجتماع وبلاگنویسان شد و همین باعث زده کردن مخاطب غیروبلاگنویس شد. وبلاگخوانهای حرفهای وقتی نظر دادند و مورد توهین و یا تحقیر و یا این نگاه بالا به پایین شدند مسلم است که دیگر نظری نمیدهند. وبلاگها دورهای از زمان بسیار ترسناک شدند. وبلاگنویسان تازه به دوران رسیدهای (که عمدتا در بلاگ بیان ظهور کردند) ظهور کردند که افراد را تحقیر میکردند بابت اینکه خودشان کتاب میخوانند و ممکن است مثلا شخص نظر دهنده کتاب فلان را نخوانده باشد! (که در ادامه به این افراد هم میپردازم) . این دوره تمام شد و برخی از این تازه به دوران رسیدههای متعفن امروز یا نمینویسند و یا به کنج خود خزیدهاند. این افراد به پیکره وبلاگ نویسی ضربه مهلکی وارد کردند و اگر وبلاگ امروز مخاطب ندارد به لطف دهان گشادی این افراد بوده است. وبلاگ با منبر تفاوت دارد. شما در منبر متلکم وحده هستید و شخصی نظری نمیدهد . اما این افراد وبلاگ را با منبر اشتباه گرفته و متاسفانه نه تنها باعث شدند که مخاطب وبلاگ از این فضای مسموم دوری کند و دیگر به سمتش نیاید ، بلکه باعث شدند که وبلاگنویسهای زیادی دیگر ننویسند. وبلاگ فقط نوشتن نیست . نویسنده وبلاگی که بر این باور باشد که فقط باید خودش بنویسد و نظرات یک سطح پایینتر از نوشته هستند ، محکوم به فنا و نابودی است . اتفاقا نظرات هم سطح پستها و تکمیل کننده پست هستند. من این پست را نوشتهام. نظرات شما در اصل ادامه این پست است و این مطلب را تکمیل میکند. اگر شما با نظر من مخالف باشید و در نظرات بنویسید ، اتفاقا پست من را نه تنها خراب نکردهاید که بلکه تکمیل هم نمودهاید . من با انتشار نظر شما پست خویش را تکمیل کرده و دراصل نشان میدهم که مثلا فلان ایده و نظر هم وجود دارد که بر این باور است. اما وقتی به این نظرات احترامی گذاشته نمیشود و فقط به عدد تعداد نظرات بسنده میشود ، معلوم است که ما مخاطب از دست خواهیم داد. وبلاگنویس نه به دلیل بالارفتن عدد نظرها که بلکه باید به دلیل خود ماهیت نظر دوست داشته باشد که نظر دریافت کند. اینکه مطلبی نوشتهای که شخصی آن را با نظرش کاملتر میکند و یادت میدهد. این روزها وبلاگنویسان متاسفانه از این محرومند. دلیلش همان بود که گفتم. کلا دوست داریم تا پستی منتشر میکنیم تعدادی میلیونی برایمان نظر بدهند و فقط به به بگویند! و ادعاهایی که تا آسمان بالا میروند . این شکل از مخاطبان متاسفانه نیستند و اکثرا نظرات در وبلاگها برای خود پست گذاشته نمیشوند ، بلکه برای این گذاشته میشوند که شما هم بروید و وبلاگشان را بخوانید. یعنی در اصل تبادل نظری صورت نمیگیرد بلکه تبادل عددی نظر صورت میگیرد. این را به وفور دیدم و راحت میتوانم بگویم که ۷۰ درصد وبلاگنویسان برای این نظر میگذارند که برایشان نظر بگذارید . نویسندهها بعد از مدتی این رویه برایشان خستهکننده خواهد شد چون تبادل عددی نظر چیزی به تو اضافه نمیکند ( شاید یک ارضای روحی موقت به دلیل دیدن عدد جلوی بخش نظراتت ) که بخواهی از آن حس خوب دریافت کنی . سپس نظر را کمتر میدهی و به مراتب نظر کمتری در وبلاگت دریافت میکنی و همان حس کوچک خوشی که از اعداد نظراتت دریافت کردهای از بین میرود و خسته میشوی و عطایش را به لقایش میبخشی و دیگر نمینویسی. یکی از دلایلی که وبلاگنویسان میگویند دیگر دوست نداشتم که بنویسم همین مساله است . دیگر دوست نداشتم بنویسم یک جمله کلی است که میتواند به دلایلی که بنده در این پست سیاهه کردم بکشند و بررسی شود . متاسفانه یک دوره مسمومی ، وبلاگنویسان خودشان را بالای منبر و مخاطبانشان را پا منبری و بدون بینش و سواد و.. میپنداشتند . بنده به دلیل عادتی که دارم معمولا نظرات پستها را میخوانم تا بدانم در مورد پست نوشته شده نظرات دیگر چیست و دیگران چه نوشتهاند. و متاسفانه به وفور این نگاه از بالا به پایین را دیدم . من رو بسیاری از پستهایی که میخوانم نظر نمیگذارم. مگر واقعا بخواهم نظر بگذارم (که معمولا یا حرف دارم و یا دوست دارم حرف بزنم و همدردی کنم). و هنگامی که در بخش نظرات میروم ، نیمنگاهی هم به نظرات میکنم چون من بر این باورم که نظرات دقیقا همسطح و تکمیل کننده پست است. در نظرات وبلاگها کاملا مشهود است که چه کسانی به وبلاگ مورد نظر نظر دادهاند تنها به دلیل اینکه آن وبلاگ هم برایشان نظر بدهد و چه کسانی واقعا نظر دادهاند و چه کسانی حاضری زدهاند . نگاههای بالا به پایین زیادی دیدهام (که در بیان این خیلی شدید است و هنوز هم هست! ) و همین دست گل افراد مذکوری هست که بالاتر ذکر نمودم . این ادبیات به خصوص اجتماع وبلاگنویسان باعث بروز پدیدهای شد که اصطلاحا از اینستاگرام آمده بود و آن هم *وبلاگ شاخ* نامیده شد! افراد زیادی در این وبلاگها نظر دادند و تحقیر شدند تا وبلاگشان در نظرات این وبلاگهای مثل پرنظر و بربازدید دیده شود! خب بعد از مدتی این میزان فاجعه روی هم جمع میشود و ناگهان انرژی نوشتن وبلاگ را میگیرد و پایان! دیگر نمینویسیم. و همین میشود که چاقو دسته خودش را میبرد!
بزرگ شدن و درگیر شدن با مسایل و مشکلات جدی زندگی
خیلی از وبلاگ نویسان دلیل محکمتری برای رفتن داشتند . خیلی هایشان ازدواج کردند و بچه دار شدند، خیلی ها مشکلات زندگی و درگیری ها داشتند و به قول خودشان دنبال یک لقمه نان دویدند و باعث شد که دیگر ننویسند و برای همیشه بروند . وبلاگنویسی واقعا نیاز به تمرکز و وقت گذاشتن دارد و دایما باید فکر کنید که چه چیزی امروز باید بنویسید و همین درصدی از حواس آدم را پرت میکند و نیازمند زمان گذاشتن و تمرکز و وقت است . مشکلات اقتصادی و نبود وقت اضافی در دنیای سریع امروز که باعث شده انسان عملا از تخت خواب به تخت خواب وقت آزادی نداشته باشد خود عامل بزرگی است . روز انسانها شده است درس و کار و تامین منابع مالی برای زندگی بهتر و وقت اضافی برای نوشتن وبلاگ نمیماند. میتوان همان وقت را گذاشت روی کاری که پول بیشتری میدهد و یا پولدارمان میکند . همین نداشتن وقت یعنی مطالعه وب کمتر و کتاب خواندن کمتر و زندگی کردن و کسب کردن تجربه کمتر به واسطه دقت و تمرکز بر روی پول درآوردن و عملا نوشتن کمتر . عوض شدن تفکرات وقتی که ما روز به روز بزرگتر می شویم هم یکی از دلایلی بود که خیلی ها نوشتن وبلاگ رو یک حرکت بچه گانه تصور کنند و دیگر نباشند که بنویسند و آرام آرام علاقه به نوشتن وبلاگنویسی در آنها کم شد و در نهایت دیگر ننوشتند. رفتند که دیگر باز نگردند . اکثر وبلاگهای غیر جدی و روزنوشت ، نوشتن وبلاگ را کاری عبث و بچهگانه دانستند و رفتند (اما وبلاگنویسان جدی هم تصمیم گرفتند که دیگر ننویسند و وقت را برای کارهای بهتر و پولسازتر بگذارند ). همیشه امیدوار بودم که شاید علاقه به نوشتن روزی به سراغ آنها بیاید و دوباره بازگردند ولی با توجه به وضعیت وبلاگها می بینیم که دیگر امیدی نیست . مشکلات معیشتی و دردسرهای روزانه و عوض شدن اخلاقیات جامعه باعث شده که خیلی ها بیشتر وقتشان به این مسایل برود و عملا وقتی برای نوشتن یک وبلاگ نداشته باشند. وبلاگ هم برایشان نان نمی شود :)
مشکلات و کیفیت سرویسهای فارسی وبلاگ و مناسب نبودن سرویسهای خارجی
اگر وبلاگنویس قدیمی باشید ، باید بدانید که سرویسهای وبلاگنویسی هم کم خیانت به این فضا نکردند. با ایجاد مشکلات متعدد. شما فرض کنید که شش سال با جان و دل وبلاگی را نوشتهاید و یک روز از خواب بلند میشوید و میبینید سرویسی که از آن استفاده میکردید ناپدید شده! خب دیگر انرژی و نایی نمیماند که در سرویس دیگر بنویسید و از اول آرشیوتان را جمع کنید و غیره. همه سرویسها به اندازه خودشان مشکلسازی کردند. رویابلاگ (دربلاگ) که ناگهان بدون هیچ توضیحی ناپدید شد! همین بلاگفایی که بنده در آن مینویسم و فکر میکنم فعلا و تا به امروز بهترین سرویس وبلاگنویسی میان فاجعههای دیگر است آرشیو زیادی از وبلاگنویسان را از بین برد ( یعنی بعنوان مدیر سایت از سایت خویش به مدت جند سال بکاپ تهیه نکرده بود و با مشکلی متاسفانه کلی اطلاعات و نوشته از کلی وبلاگنویسان پرید) و نه تنها معذرتخواهی نکرد بلکه به رایگان بودن سرویس اشاره کرد (درحالی که میدانیم بلاگفا رایگان نیست و با تبلیغات دارد هزینه از وبلاگهای ما در میآورد) و میگوید که ما سرویسمان رایگان است و همینه که هست و مسولیتی نداریم به شما پاسخگو باشیم که به نظرم بزرگترین خیانت به وبلاگ فارسی بود و باعث ریزش کاربران به سمت بلاگ بیان شد . بلاگاسکای که ناگهان نظرات ۵ سال وبلاگ را حذف میکند ! باز بلاگفا یک اطلاعیهای میدهد و قبول میکند که این اطلاعات پاک شده. اما بلاگ اسکای حتی همین را هم نمیدهد و وقتی تماس گرفتم عرض کردند که خیر چیزی پاک نشده و شما اصلا نظری نداشتید! یعنی به کل منکر شدند ( در پیکوفایل هم بارها فایلهایم پاک شده اند و باعث شدند پستهایم بدون عکس شوند! ) پرشینبلاگ که ناگهان مرد! و هیچ خبری ازش نبود تا اینکه بنده در توییتر پیگیری کردم از جناب خلیقی (بنیانگذار پرشین بلاگ) که بنده را ارجاع فرمودند به آقایی دیگر که نام شریفشان خاطرم نیست و گفتند که پرشین بلاگ را به ایشان واگذار کردند و مدیریت پرشینبلاگ به عهده ایشان است و طی صحبتها همین صفحه صورتی رنگ را بالا آوردند و گفتند به زودی باز میگردیم (که گمان نمیکنم باز گردند). میهنبلاگ که اصلا معلوم نشد که چه شد و صد بار تهدید کردند که بسته میشود و آخر آن را به یک شرکت صوری میفروشند که قول میدهد این سرویس تا همیشه باشد و فعالیت کند و بعد مدتی همان شرکت صوری (رسانه خورشید) که کلوب و میهنبلاگ را خریده بود هر دو سرویس را برای همیشه بست ( که ایده خوبی بود از شرکت صبا ایده که با بستن این سرویس ها خود را بدنام نکند و آن را به یک شرکت صوری بی صاحب بدهد و آن شرکت آن را ببندد و کلی وبلاگ و غیره از بین برود! و همه بگویند خب رسانه خورشید بسته و صبا ایده نبسته! ) . بلاگ بیان که ترکیبی شده از (..سانسور..) و خانه ارواح و حتی گردانندگانش هم آن را به حال خودش رها کردهاند و به ایمیلهای پشتیبانی شان هم پاسخ نمیدهند. و خدا می داند که چه زمانی قرار است این داستان بیان هم تمام شود و باز کلی وبلاگ و.... از بین برود. ویرگول که فاجعه تر از همه شان. سرویسی که به نظر بنده نه تنها شکل مدیوم نشد و کمکی به نوشتن نکرد که خودش را کشت تا آمار را بالا ببرد و از سرمایهگذار بیچاره پولی بکند! در همه این سرویسها ویرگول از همه شان بدتر و بدتر است و چه پستهای خوبی که در سطل زباله ویرگول دارند از بین میروند و چه پستهای زبالهای که همیشه جلوی چشمند. من به وبلاگنوشتن علاقه قلبی دارم و به نظرم بایستی ماند و حرف زد. با رفتن درست نمیشود که در بلاگفا ادامه دادم و آهسته و آهسته پستهای ویرگول را به این وبلاگ منتقل میکنم اما اگر وبلاگی دیگر نداشتم از وبلاگنویسی خداحافظی میکردم . و خب تحریم کردن ویرگول هم خود یعنی که سرویسها تاثیر منفی گذاشتند!
یک سوال !
اگر سرویسهای وبلاگنویسی فارسی خوب نیستند پس خب سرویسهای خارجی استفاده میکنیم و نبودن سرویس خوب بهانه است! متاسفانه سرویسهای خارجی وبلاگنویسی به هیچ عنوان مناسب وبلاگ نویسی فارسی نیستند! اولا شما به عنوان وبلاگنویس وظیفه دارید که دسترسی پذیری سادهای برای مخاطبانتان داشته باشید. شما نمیتوانید مطلبتان را ببرید به قله قاف! باید دسترسی پذیری به مطالبتان آسان باشد. سرویسهای خارجی اکثرا مسدود و فیلتر هستند و مخاطب برای مطالعه شما باید ابزاری داشته باشد که تازه با هزار قطعی و مشکل بتواند متصل شود که شما را بخواند! خب خیلیها این کار را نمیکنند چون وظیفه آنها نیست کوهنوردی کنند برای مطلب شما. بلکه شما باید مطلبتان را بیارید به کوهپایه. پس دلیل اول فیلترینگ و مسدود سازی این سرویسهاست و مخاطب شما نمیتواند به مطلب شما دسترسی داشته باشد. جدای از این ، این سرویسها غیررایگان هستند و برای استفاده راحت از آنها باید مبلغی پرداخت کنید. از طرفی این سرویسها به واسطه ظاهر و فونت و.. برای زبان فارسی اصلا بهینه نشدهاند و اجازه تغییراتی را هم به شما نمیدهند. اجازه داشتن فونت زیبای فارسی را نمیدهند که هیچ بلکه حتی فونت تاهومای فارسی را هم ندارند . همچنین پرداخت هزینه آنها نیز زیاد است و برای وبلاگنویسان صرفه نمیکند. برای محتوای فارسی نیز ظاهر کاربرپسندی هم ندارند. شما به عنوان یک وبلاگنویس باید زیبایی ظاهری را حفظ کنید . نباید مطلبتان را در ظرفی شکسته و زشت عرضه کنید . اگر مطلبتان هم عالی و درجه یک باشد به دلیل آن ظاهر به هم ریخته به مطلب تان ظلم میشود . و چیزی که طبق تجربهام کسب کردم این است که اکثرا عزیزانی که وبلاگها و نوشتههای قوی دارند متاسفانه ظاهر وبلاگشان مشکلات دارد. خیلی حیف است که محتوای خوب در قالب و ظاهر بد عرضه شود و چه بسا بسیاری از وبلاگها را به خاطر ظاهر بد (فونت و اندازه فونت کوچک و نامناسب و یا کدهای جاوای آزاردهنده و یا رنگهایی که چشم را اذیت میکنند و.. ) وبلاگی را نخوانده بستهام! برای همین مناسبترین سرویسها برای محتوای فارسی همین سرویسهای وبلاگنویسی فارسی هستند . سرویسهای خارجی صد اشکال دارند و یک خوبی و آن خوبی این است که *ماندگارند!* . به همین خاطر افراد اگر از سرویس داخلی زده شوند کلا نمینویسند. از سرویسهای داخلی وبلاگ هم خیلی نمیتوان انتظار داشت .
ظهور مزاحمها
در گذشته هم مزاحمها و ترولها و اوباش مجازی بودند ولی نه به اندازه امروز. امروز میتوان گفت که به راحتی ۴۰ درصد کاربران فضای مجازی به صورت ثابت و تا ۷۰ درصد کاربران فضای مجازی بصورت موقت و مقطعی اوباش مجازی هستند یا میشوند . این افراد با ساختن وبلاگهای متعدد مشغول تولید محتوای اسپم میکنند. این افراد با حمله به وبلاگهای مختلف و یا هدایت خشونتهای سازمان یافته اقدام به آزار و اذیت افراد مختلف میکنند. حتی ممکن است یک نفره و با یک حساب این کار را انجام بدهند. توهینها و تهدیدها و فحشهای رکیک و قضاوتها و حرفهای نامربوط و نابجایی که در نظرات و بخشهای مختلف ارسال و شروع به آزار و اذیت هدفمند وبلاگها میشوند. هرچقدر که بنده و برخی دیگر از وبلاگنویسان فارسی اصرار دارند که این ترولها را نادیده بگیرید ، مگر انسان چقدر انژری دارد که این میزان لجنپراکنی را از این ناانسانهای پست تحمل کنند. همه که روح و روان یکسانی ندارند. به همین دلیل دلشکسته شده و برای همیشه از دنیای وبلاگنویسی خداحافظی میکنند . برخی از این ترولها حتی متاسفانه به دلیل اتصالی که با مرکز مسدودسازی و فیلترینگ سایتها دارند بی دلیل وبلاگهای مختلف را فقط برای خشونت و عقدههای شخصی و بیمارگونه فیلتر کردند و همینها باعث ناامیدی وبلاگنویسان و دیگر ننوشتن آنها شد. افرادی که با اسپمکردن و کارهای ناشایست و غیرانسانی آمار بازدید برای خودشان جمع کردند و ترولینگ سازمان یافته را انجام دادند . هرگز هم تمام نمیشوند . همه حا هم هستند. همین اوباش با ساخت وبلاگ و کپی کردن مطالب و یا ساختن حسابهای مشابه و سو استفاده از اسامی نیز باعث بروز مشکلات فراوانی در میان وبلاگنویسان شدند. ساختن وبلاگها و صفحات اجتماعی با نام افراد و دنبال کردن افراد و سپس انجام کارهای زشت و کثافتکاری با نام همان شخص و به صورت جعلی نیز یکی از مشکلات جدی ای است که اخیرا باعث شده که افراد برای همیشه از دنیای وبلاگها با این فضای مسمومش خداحافظی کنند . بارها مطالب بنده در وبسایتهای مختلف کپی شده و در اعتراضی که داشتم با بیادبی و پررویی تمام پاسخ شنیدم. متاسفانه بصورت جدی در ایران مشکل فرهنگی داریم .
برخی از این افراد با تولید محتوای زرد و به درد نخور در وبلاگها باعث دیده شدن بیشتر و همچنین حتی در شبکههای اجتماعی میشوند و با تولید جنجال و هوچیگری ، متاسفانه قشر بدون مطالعه این فضا را به سمت خود جذب و زامبیهایی می سازند که پس از آن بتوانند به صورت سازمانیافته به وبلاگهای مفید حمله و آنها را از ادامه نوشتن منصرف کنند تا تکصدایی باشد. این وبلاگها گمان میکنند که همه وبلاگها ببندند و بروند ، مخاطب آنها بیشتر میشود در صورتی که هرچه وبلاگ کمتری بنویسد به همان میزان هم آمار آن بی خردان کم میشود (همانطور هم که شد و این پیشبینی بنده درست بود) . افرادی که به صورت جدی وبلاگ مینویسند توان رقابت ندارند چون برای رقابت با این افراد باید بیحیا بود شعور را به خاک انداخت . به همین خاطر تسلیم میشوند و فضای وبلاگها را به همین مسمومی رها میکنند . همانطور که ویرگول زباله دانی و مسموم بود و بنده از آنجا خارج شدم . تولید مطالب سطحی و بازاری و کثیف و از همه چیز پول درآوردن برخی را آزار میدهد و درنهایت میشود همین وضعیت و متنهای سطحی که در همان تاریخ نوشته می شوند و مطالب عمریای نیستند ( با گذر زمان ، اعتبارشان نیز تمام میشود)
قضاوت
وبلاگها ، محل امن برای بیان عقیدهها برای برخی از افراد بود . اما متاسفانه به دلیل فرهنگ خاصی که داریم ، دایما قضاوت میشویم . بطور مثال شخصی از دوستی در فضای وبلاگ مینویسد و درد دل میکند و سپس تصادفا توسط آن دوست این وبلاگ دیده شده و بعد قضاوتها شروع میشود. معمولا ما بیشتر دوست داریم که آدمها محکوم کنیم و نشان دهیم ما اشتباه میکنند و فقط ماییم و نظرات ماست که درست است. برای همین آدمها نمی توانند این حجم از قضاوت را تحمل کنند. پس بیخیال نوشتن وبلاگ میشوند. این دلیل شاید دلیل کوچکی باشد و وبلاگنویس های کمی هستند که با این دلیل رفتهاند اما درنهایت این یک دلیل است و نمیتوان آن را ندید گرفت.
گسترش شبکههای اجتماعی
شبکههای اجتماعی میتوانستند بستری شوند که مطالب عمیق و حدی و مهم و مفید وبلاگها را در خود همرسانی کنند و آدمها از این شبکهها برای بیشتر دیده شدن مطالب خودشان استفاده کنند . پس نمیتوان وجود و وظهور شبکههای اجتماعی را در این بخش به عنوان *مقصر* شناخت! بلکه خود وبلاگنویسان بودند که تصمیم گرفتند که وبلاگ را رها و به شبکههای اجتماعی کوچ کنند. مساله دیده شدن در شبکههای اجتماعی بیشتر بود. هنگامی که وبلاگ آمد ضریب نفوذ افراد در اینترنت بسیار کم بود . اما اینستاگرام ضریب نفوذ را بالا برد و خب آدمهای بیشتری در این شبکهها بودند . برای همین وبلاگنویسان تصمیم گرفتند که به این شبکههای اجتماعی بروند و آنجا باشند تا دیده شوند. کارکردن با شبکههای اجتماعی به مراتب سادهتر از مدیریت کردن وبلاگ بود. گرچه الان مدیریت وبلاگ با موبایل بهتر شده اما در گذشته این امکان یا بسیار سخت بود و یا ممکن نبود . گذاشتن مطلب در اینستاگرام و یا توییتر و تلگرام سادهتر از یک وبلاگ بود که باید در آن عمیق نوشت. پس وبلاگنویسان تصمیم به مهاجرت گرفتند . برای نوشتن مطلب در تلگرام فقط باید بنویسید و اینتر کنید. اما برای نوشتن در وبلاگ بایستی ابتدا لاگین کنید و با بدبختی در ادیتور آن بنویسید و به سختی میتوانید نوشتهتان را ویرایش و به آن استایل بدید. پس محتوا نیز همراهشان رفت. از طرفی همین سادگی باعث شد که آدمها بگویند که نیازی نیست چهار ساعت برای نوشتن وقت بگذارم و میتوانم خرد خرد بنویسم! و همین باعث کوتاهنویسی و تغییر دادن عادت خوانندگان شد. بطوری که حتی بنده که این همه نوشتهام و زحمت کشیدهام و از ساعت ۹ صبح مشغول نوشتن این پست هستم مطمینم که افرادی زیادی هستند که قطعا این مطلب را نخواهند خواند! . تغییر سلیقه مخاطبان در شبکههای اجتماعی باعث شد که آدمها سطحی شوند و وبلاگّهای عمیق که مطالب طولانی مینویسند را نخوانند . حوصله مخاطب پایین آمده و دنبال مطالب کوتاه و سطحی و فستفودی هستند . به همین خاطر افراد به سمت شبکههای اجتماعی گسیل شدند و کسی دیگر حال و خوصله مطالعه وبلاگها را نداشت و وبلاگها شدند کوچههای خلوت ما! اما هنوز میتوان امید داشت به آدمهای عمیق جامعه مجازی که مشکلی با مطالب طولانی ندارند و مطالعه میکنند و همینها هم باعث دلگرمی هستند.
گسترش موبایل های ارزان ترجیح مردم به خرید موبایل تا یک کامپیوتر خوب
شما با یک گوشی ۳۰۰ هزار تومانی (در سال ۹۵) می توانستید وارد تلگرام و اینستاگرام و.. شوید .یعنی رسما با ۵۰۰ هزار تومان در نهایت آنلاین میشوید . ولی برای خرید کامپیوتر حداقل باید یک میلیون تومان هزینه میکردید. برای همین مردم با خرید موبایل وارد تلگرام شدند و خیلی ها فکر می کنند که اینترنت فقط همان تلگرام است! کسی وارد وب نشد. از طرفی موبایل ها برای مطالعه وب آن طور که باید بهینه نشده اند و هنوز بهترین گزینه برای مطالعه و کار با وب کامپیوتر های قابل حمل یا رومیزی است. همین مساله ترک کردن مردم از وب را نشان میدهد. مردم به جای خرید لپ تاپ و وارد شدن به دنیای وب، با موبایل خود به تلگرام وارد می شوند. از طرفی امکاناتی که یک کامپیوتر برای نوشتن یک وبلاگ دارد صد البته یک موبایل ندارد.مرورگر های موبایلی هنوز خیلی ایرادات برای نوشتن وبلاگ دارند. حتی در گوشی های گران قیمتی چون ایفون و.. این هم یکی از دلایل خاموش شدن مطالعه و ننوشتن وبلاگ فارسی شد چون وبلاگ نویسان هم براشون صرفه بهتری داشت که در تلگرام بنویسند تا وبلاگ هاشون.
در کنار اینکه وبلاگ نویسان مشکلاتی با گوشی داشتند و خرید لپ تاپ کمی به لحاظ اقتصادی برایشان مشکل بود مشکل دیگری پدیدار شد و آن هم مخاطبانی بودند که با خرید گوشی تلفن همراه دیگر وب را مطالعه نکردند و عملا وبلاگ نویسان مخاطبانشان را از دست دادند . چون مردم موبایل خریدند و ضریب نفوذ بزرگی که به اینترنت اضافه شده بود عملا به وب نیامد و همین باعث دلسرد شدن وبلاگ نویسان و کوچ کردنشان یا ننوشتن شان شد . اکنون که موبایل هم بسیار گران است دیگر دیر شده است. افرادی که موبایل دارند در گذشته موبایل خریدند و به سمت وب نخواهند آمد و یا دنبال مطالعه فست فودی هستند چون مانند ما ابتدا وب را تجربه نکردند و بعد به شبکههای اجتماعی بروند . مستقیم وارد شبکههای اجتماعی شدند و حوصله مطالعه وبلاگ را ندارند. همچنین هنوز لپتاپها گرانتر از موبایلها هستند. پس اینجاست که میتوان گفت که وبلاگها خوانندگان زیادی را از دست دادند.
تنبل شدن مخاطب برای مطالعه و تولید محتوا
وبلاگنویسان مثل من حال و حوصله نوشتن پستهای بلند را ندارند! خیلی از استفاده کنندگان اینترنت از مطالعه متون بلند خسته شدند و عموما متن های بیشتر از ۵ الی ۷ خط را نمی خوانند و این یعنی فاجعه بزرگ . کانال های تلگرامی این رویه را عوض کردند و مردم ما عموما متون بیشتر از ۷ خط را نمی خوانند. در گذشته حتی اگر علاقه ای هم به موضوع مورد نظر وجود نداشت مخاطبان پست را مطالعه می کردند ولی امروزه دنیای تولید محتوا بسیار فاجعه آمیز گشته است . وبلاگ های بسیار کمی هستند که محتوای دقیق و درست تولید می کنند و عموما مابقی یا مشغول اسپم یا تولید محتوای سفارشی هستند . از طرفی تولید محتوای سالم و درست خیلی وقت است از اولویت های مردم نیست.حتی وبلاگ نویسان امروزی خیلی کم پیش می آید که برای وبلاگ ساده خودشان بنشینند و محتوا تولید کنند. در بهترین حالت مطالب خارجی ترجمه می شود که آن هم بسته به سلیقه نویسنده است . یعنی محتوای اختصاصی عملا بسیار کم تولید می شود. مطالعه پایین آمده و کسی به تولید محتوای صحیح فکر نمی کند پس محتوای خوبی هم در دنیای وبلاگ ها نمی چرخد. شاید با این قسمت حرفای من مخالف باشید ولی منظور من سایت های بزرگی که به شیوه وبلاگ نویسی اداره می شوند نیست. در گذشته ما خیلی از وبلاگ های ساده ی بلاگفایی را داشتیم که تولید محتوا می کردند. سایت های مثل زومیت را که دیگر نمیتوان بهشان گفت وبلاگ ! سایتی مثل یک پزشک دیگر وبلاگ نیست و به نوعی می توان به آنها گفت مجله اینترنتی. زمان زیادیست که دیگر محتوای خوب در دنیای وبلاگ ها تولید نمیشه ! همه صرفا یه چیزهایی که می دانند رو مجددا تحلیل می کنند و قرار می دهند. یا برای برخی صرف نمی کند تولید محتوا در وبلاگ پس در تلگرام این محتواها تولید می شود که در تلگرام هم می مانند! از طرفی تولید محتوا نیازمند هزینه و وقت و انرژی هست که این روز ها و با این مشغله ها یک کمی برای وبلاگ نویسان سخت تر شده. وبلاگ نویسان دنبال چیزهای جدید نیستند و نمی دانند چه تجربه هایی از آنها می تواند برای دیگران ارزشمند باشد . برای همین وقتی مطلبی نباشد پس خواننده هم نیست . خواننده نباشد پس وبلاگنویس هم نیست.
ظهور تازه به دوران رسیدهها
یادمه وقتی که هجده سال پیش شروع به وبلاگ نویسی کردم کارم کپی کردن بود و من اصلا سال اول وبلاگ نویسیم رو به آمار حساب نمی کنم! ولی چه کسانی باعث رشد من شدند؟ همان وبلاگ نویسان آن زمان آمدند و دست من را گرفتند. تربیتم کردند . به سوالاتم پاسخ دادند و. بهم پیشنهاد دادند که با قلم خودم بنویسم و من را رشد دادند. مهربان بودند و خیلی کمکم کردند . سوالاتم را با حوصله پاسخ می دادند و راهنمایی می کردند. اما امروزه در وبلاگنویسی تازه به دوران رسیده هایی ظهور کردند که فکر می کنند به لحاظ باهوشی و سواد توانایی ده تا آینشتاین رو دارند و هر کسی به سمت اینا می آید باید تعظیم کند. خود را صاحب سبک و منبر می دانند در حالی که هیچ نیستند! هیچ . اینا کسانی هستند که همه رو بی ارزش و پامنبری و ابله می دانند و خودشان را دانای کل (که تعدادی از این ها تازگی ها به ویرگول هم مهاجرت کردند که خود بسیار خطرناک است و می تواند ویرگول را به یک شبکه تهوع آوری چون اینستاگرام تبدیل کند**این نوشته ۵ سال پیش من بود و پیشبینیم درست از آب درآمد و ویرگول تبدیل به سطل زباله شد !**) . هرگز وبلاگی رو نمی خوانند و خب چون نمی خوانند اطلاعات کافی نیز از این وبلاگ ها و کلا از محیطشان ندارند و نیز احترامی برای نوشته دیگران قایل نیستند قایل نیستند (مگر برای جذب مخاطب برای وبلاگ خودشان مجبور شوند چند نفری را بخوانند) ولی برای تعداد کامنت هایشان تا صبح حرص می خورن و وقتی نظر گرفتند مدعی می شوند که وقت مخاطبانشان را ندارند و مخاطبانی که نظر دادند در حد حتی پاسخ به نظراتشان نیز ارزش ندارند. بقیه وبلاگ ها برای این افراد هیچ ارزشی ندارند و فقط خودشان را حساب می کنند و برای خودشان یک محل حکومتی درست کردند . تحمل نظر مخالف را ندارند و زود از کوره در می روند و آن ماهیت درجه سه شان پشت قیافه روشنفکرنمایشان بیرون میزند و چه وبلاگ نویسان مثلا آه روشنفکر قهوه نوش پیپ کش کافکا خوان عکاس هنرمند پزشکی دیده ام که هنگام عصبانی شدن به مانند لات های چاله میدان چاک دهانش را باز می کند و... . این افراد گرچه توی توییتر و.. هم هستند ولی عموم اولا در اینستاگرام و بعد در وبلاگ ها هستند. اینها وبلاگ های تازه وارد را از ادامه نوشتن منصرف می کنند و نمی گذارند کسانی که تازه وارد شدند بتوانند نفس بکشند. از تحقیر ها در پاسخ نظرات تا نگاه بالا به پایین احمقانه و ایضا توهین و تحریک کردن جبهه خوانندگانشان (در وبلاگ هم امروزه فالورهایی داریم که کورکورانه تبعیت می کنند دقیقا مانند اینستاگرام) و حمله به وبلاگی خاص و نوشتن توهین های ناشناس رفتاری است از این به اصطلاح وبلاگ نویسان با کلاس ولی فاقد شعور سر میزند. اینطور دیده می شود که گویا می ترسند از ادامه نوشتن مابقی وبلاگها که مبادا اینها مخاطبانشان را بدزدند و فردا رقیب قدری بشوند . فرصتش پیش بیاید هم با نظرات ناشناس بقیه وبلاگنویسان را آزار میدهند. پر هستند از عقده حقارت و انقدر مورد تحقیر قرار گرفتند (مانند قلی) که میخواهند آن را اینجا جبران کنند . اگر هم به اینستاگرام بروند فالور فیک میخرند که بگویند ما خیلی مهم هستیم و آدمهای زیادی خواهان ما هستند در حالی که تاکید میکنم تازهبه دوران رسیدهی نوکیسهای بیش نیستند .در صورتی که هر وبلاگ نویس حرفه ای میداند که بالا رفتن تعداد وبلاگ ها و نوشته ها بیشتر به نفع اوست تا اینکه نوشته ای نباشد و تک صدایی باشد. اکثر نظر دهندگان امروزه خود وبلاگ نویس یا در وب فعال هستند پس از دست دادن وبلاگ نویس یعنی از دست دادن نظر . هر بار سوالات را سربالا و با نگاه بالا به پایین پاسخ می دهند و عموما پاسخ هم نمی دهند . به سلایق به راحتی توهین می کنند و افکار بقیه را احمقانه می دانند .اصولا پاسخ دهی شان به دین صورت خلاصه می شود که ((به جهنم می خواستی بلد باشی)) و هیج احترامی به دیگر نوع افکار ندارند . دگم و مغرور. اینها توی فضای مجازی باند تشکیل می دهند و فقط خودشان و همباندی های خودشان را مطرح می کنند نه کس دیگری را. همرسانی مطالب نمی کنند و هر کسی پست خوبی از خود منتشر کرد اینها تا سر حد مرگ حسادت پیش می روند و نوشته را تحقیر میکنند و نامش را که نمیشود گذاشت نقد که لجن پاشی میکنند (چون افکارشان فاضلاب است جز لجن بیرون نمیآید). تازه واردان به دنیای وبلاگ نویسی یا خیلی قدیمی تر ها چون نمی توانند با این اخلاق این پدیده ها خودشان را یکسان کنند پس آهسته آهسته وقتی ببینند همچین جبهه ای حاکم بر فضا شده و فعالیت در این شرایط برایشان ممکن نیست یا در شان شان نیست و فضا به شدت مسموم شده، پس حذف میشن و دیگر نمی نویسند و دنیای وبلاگ نویسی یک نویسنده را که شاید در آینده ممکن بود دنیای وبلاگ نویسی را نجات بدهد را از دست میدهد! و به جایش این تازه به دوران رسیده ها که وبلاگ را نه برای تولید محتوا و به اشتراک گذاری افکار بلکه برای اینکه گمان و تصور و توهم می کنند که کلاس بالاتری دارد و کلا اوپن و های کلس و روشنفکرانه است می مانند و درنهایت دنیای وبلاگ نویسی می شود تنها وبلاگ این آدم ها. به نظر من وقتی عشق از دنیای وبلاگ نویسی رفت مرگش آرام آرام شروع شد. اکنون که از نوشتن نسخه اولیه این پست ۵ سال میگذرد می بینیم که نه تنها وبلاگ فارسی را نابود کردند و اجتماعش را مضمحل کردند بلکه خودشان هم دیگر مانند قدیم مخاطب ندارند و دیدن که چطور مثل یک زباله ، به پایان وبلاگنویسی دامن زدند!
و اما امیدواری
شاید امروزه وبلاگنوشتن مرده باشد و آدمها گمان کنند که خوب نیست. اما به نظر من تا وب زنده است ، وبلاگ فارسی هم زنده است . شاید اجتماع وبلاگها را باید مرده فرض کنیم اما وبلاگنوشتن و نوشتن نمرده است و ما هنوز میتوانیم وبلاگی را بنویسیم که به درد افراد بخورد . وبلاگ بنویسیم و حرف بزنیم و وجود خودمان را در فضای مجازی تداوم ببخشیم. خالی کردن این فضا و ننوشتن باعث عقب ماندن جامعه و تکصدایی میشود . ما میتوانیم تلاشمان را بکنیم و وبلاگهای خوبی بنویسیم . باید سعی کنیم وبلاگهای قابل استناد و قوی بنویسیم که افراد جامعه بتوانند از مطلب ما استفاده کنند . از جدی بودن مطالب ما استفاده کنند . شاید ارتباط بین وبلاگها به دلیل مسموم بودن فضا و فرهنگ و اجتماع سخت باشد اما میتوانیم در کنار هم بنویسیم و ادامه پیدا کنیم و در ارتقای جامعه خودمان کمک کنیم .
جمعبندی
طبق نظرسنجیهایی که انجام شده هدف افراد از وبلاگنوشتن بیشتر رضایت شخصی و علاقه به نوشتن وبلاگ بوده و این آمار چیزی در حدود ۶۰ درصد است. مابقی افراد نیز عنوان کردند که هدفشان صحبت اخبار و طرح نظریاتی است که توسط رسانههای عمومی پوشش داده نمیشوند . اما دلیل رفتن آنها از وبلاگ ۴۰ درصد به دلیل مشکلات و دلایل شخصی ، ۳۰ درصد به دلیل جذابیت و وقتگذراندن در شبکههای اجتماعی و مابقی به دلیل فیلترینگ و سانسور اعلام کردند که دیگر وبلاگ نمینویسند.(امارها حدودی است). اکنون که اینستاگرام فیلتر شده است ، امیدوارم افراد از این سطحی نگری دست کشیده و به وبلاگها بازگردند و عمیق بنویسند و نشان دهند که هستند. نظراتشان را بگویند و حرف بزنند. اطلاعات در وبلاگها گردش کنند و آدمهای بیشتری بتوانند استفاده کنند.
اینها تنها نظر شخصی من بوده است و برگرفته از مشاهدات بنده در مدت این نزدیک ۱۸-۱۹ سال وبلاگ نویسی و ایضا این دوره سه و چهار ساله وبلاگ نویسی و پرسش و پاسخ و صحبت با وبلاگ نویسانی که ادامه ندادند و رفته اند جمع آوری و نوشته شده است. امیدوارم روی عشق و محبت و دوستی که بین وبلاگنویسان بوده دوباره بازگردد و همه با هم از نو راه جدیدی را آغاز کنیم برای اینکه به همدیگر بیشتر یاد بدهیم و بیشتر از هم یاد بگیریم و با تبادل اطلاعات و ارتباطات کم کم بتوانیم زندگی بهتر و درست تری رو تجربه کنیم . چون عصر امروز عصر ارتباطات و اطلاعات است. و ما بدون اشتراک گذاری تجارب و اطلاعاتمون چیزی نداریم. امیدوارم یک روز فضای اینترنتی نه تنها ایران بلکه دنیا درست تر و درست تر بشه .
لینک این مطلب در وبلاگ رسمی من : کلیک کنید
ارادتمند ، هاتف ، مهر ۱۴۰۱
در این مطلب از وبلاگ هاتف قصد دارم بررسی کنم که چرا شرکتی به بزرگی گوگل که خود زیرمجموعه یک شرکت بزرگتر به نام آلفابت است یک پیامرسان ساده ندارد . تنها در چهار دلیل بسیار ساده ما امروزه یک پیامرسان قدرتمنی که صاحب آن سایت گوگل باشد نداریم . اینها صرفا تحلیل بنده از سایت گوگل و تاریخچه آن است که در نهایت به نتیجه رسیدم که چهار دلیل باعث شد که گوگل نتواند در زمینه پیامرسانها قوی عمل کند و حرفی برای گفتن داشته باشد.
در زمان مناسب نبود
گوگل همیشه از زمان عقب است . یک دیالوگ در مختارنامه بود که میگفت سلیمان همواره دو سه منزل از لشکر اصلی عقب تر است . یعنی نامبرده در زمان خودش نیست . این را میتوان از شبکه اجتماعی گوگل پلاس متوجه شد . هنگامی که فیسبوک آمد و به قدرت بسیار زیادی رسید ، گوگل خودش شبکه اجتماعی اورکات را از زمان بسیار قدیم داشت! اما تصمیم گرفت که در مقابل فیسبوک قامت راست کند و رسما خودش را رقیب فیسبوک هم نامید! اما وقتی که توییتر بود ، فیسبوک بود ، مایاسپیس بود ، تامبلر بود و یوتیوب هم بود و کلی شبکههای اجتماعی دیگر هم بود ( مانند شبکههای اجتماعی داخلی کشورهای دیکتاتوری مثل چین و روسیه ) . پس اصلا داستان راهاندازی گوگلپلاس چه بود وقتی فیسبوک هنوز قدرت خودش را در سطح بالایی داشت؟ درست زمانی که اینستاگرام حسابی پا گرفت و آرام آرام همه داشتند از فیسبوک به سمت اینستاگرام میآمدند تازه گوگل یادش افتاده بود که باید یک شبکه اجتماعی بسازد! یعنی حتی اقبال به خود فیسبوک وقتی انقدر کم شد ، گوگل پلاس تازه به منزل ابتدایی فیسبوک رسید! پس مدیران گوگل کلا چند منزل عقب هستند! درست وقتی که تلگرام بود ، واتساپ بود ، لاین بود ، سیگنال بود ، کاکائوتاک بود ، بیتاک بود ، ویچت بود ، تانگو بود ، آقای گوگل تصمیم گرفت پیامرسان الو و دو را عرضه کند! همینقدر خنده دار! در حالی که خودش هنگاوتس را داشت! آن هم نه یک اپلیکیشن پیامرسان بلکه دو اپلیکیشن که یکی برای چت و ویدیو و یکی برای مکالمه و چت بود.
نمیدانست چه میکند
شاید باورتان نشود ولی گوگل هیچ وقت نمیداند که چکار میکند! در حالی که اورکات را دارد ناگهان اورکات را میبندد! سپس گودر را که کلی کاربر از آن استفاده کردهاند میبندد . ناگهان وقتی فیسبوک به عرصه آمد گوگل پلاس عرضه میکند! درحالی که هنگاوتس را دارد و به شدت اپ آشغالی است و کند ، نرمافزار پیامرسان الو را عرضه کرد که آن هم آشغال بود! سپس نرم افزار دو را عرضه کرد! گوگل کلی پروژه استارت زده و خاموش کرده که نشان دهنده این است که مدیران ردهبالای گوگل دقیقا نمیدانند چه کار کنند و دایم با این اپلیکیشنهای شکست خورده پول دور میریزند . البته گوگل موتور جستجو و سرویس ایمیل بسیار موفقی دارد و تمامی توان و تمرکزش را بر روی آن قرار داده است . از طرفی اندروید و دیگر سرویسهای سودده! وقتی که شما چند مغازه سودده دارید خیلی بر روی مغازههای تازه تاسیس تان انرژی نمیگذارید و به سادگی آنها را افتتاح و پس از مدتی آن را میبندید!
وقتی بنز هست ، پیکان را عرضه کرد
وقتی که شبکههای اجتماعی بزرگ و قدرتمندی مانند فیسبوک دربازار بودند ، گوگل به تازگی گوگلپلاس را معرفی کرد که حتی نیمی از امکانات فیسبوک را نداشت! بسیار از فیسبوک عقبتر بود . یا بطور مثال وقتی که تلگرام قدرتمند در بازار بود (سال ۲۰۱۳) ، اپلیکیشن الو را به بازار عرضه کرد (سال ۲۰۱۶)! تلگرام سریع و امن بود در حالی که امنیت گوگل الو به شدت پایین بود! این اپلیکیشن به صورت پیشفرض پیامها را رمزنگاری نمیکرد. یعنی رمزنگاری پیامها به صورت پیشفرض خاموش بود! از طرفی تمامی مکالمات گوگل تاک (که همان هنگ اوتز شده است) را به این پیامرسان انتقال داده بود که انتقادهای زیادی را برانگیخت. وقتی که اپلیکیشنهای پیامرسان بودند ، تازه وقتی که باز گوگل تصمیم گرفته بود گوگلتاک را ببندد و به هنگاوتس انتقال دهد دوباره یک پیامرسان جدید تقریبا با همان امکانات ساده (شاید چند امکان بیشتر) شبیه به اپلیکیشنهای قدیمی اش عرضه کرد. این نتوانست کاربران را مجاب کند که از تلگرام به الو کوچ کنند ، چون الو هیچ چیز تازهای نداشت!
کارش کپی کردن بود
گوگل موتور جستجوی بسیار قوی دارد. سرویس پست الکترونیک بسیار قدرتمند دارد و چندین و چند ابزار و سرویس سودده دارد . اما همین سود ده بودن باعث شد که گوگل خیالش از درآمد راحت باشد و دایما مشغول تست و مسخره کردن کاربرها باشد . گوگل با وجود داشتن گوگلتاک و هنگاوتس ، از روی تلگرام و واستاپ ، گوگل الو را کپی کرد . با وجود فیسبوک، گوگل پلاس را از روی فیسبوک کپی کرد و هیچ نوآوری جدیای در آنها نداشت . از طرفی کلا گوگل در زمینه شبکههای اجتماعی جواب خود را پس داده است و دیگر کسی به سرویس اجتماعی که گوگل صاحب آن باشد اعتماد نمیکند چون میداند که بزودی مانند گوگل تاک ، گوگل اورکات ، گوگل پلاس ، گوگل ریدر (گودر) ،گوگل کروم اپس ، گوگل بوکمارس، انگولار جی اس ، گوگل پولی ، کوتاهکننده لینک گوگل ، گوگل لون ، گوگل تراستد کانتکت ، گوگل فابریک ، گوگل تریپ، گوگل مسیج سنتر ، گوگل اینباکس ، گوگل الو ، گوگل ریپلای ، گوگل ریولو ، گوگل فریبیس ، گوگل کد ، آی گوگل ،گوگل مییبو ، گوگل اسلاید (شبکه اجتماعی عکس محور مانند فیسبوک و مایاسپیس) ، گوگل هلث ، گوگل باز (شبکه میکروبلاگینگ گوگل) ، گوگل نوتبوک ، گوگل هات پات ، گوگل پیج کریتور ، گوگل رایتلی ، گوگل Answer و.. بسته خواهد شد! ضمنا تعداد قابل توجهی از این اسامی کاملا کپی شده بودند و بعد مدتی شکست خورده و خاموش شدند! باید گوگل را امپراطور پروژههای شکست خورده نامید! این لیست بلندتر از چیزهایی است که نوشته شده است.
و جمع بندی
در نهایت به دلایلی که در بالا عرض شد شرکتی به بزرگی گوگل نتوانست یک پیامرسان قوی و بزرگی برای خودش داشته باشد. هنوز که هنوز است هنگاوتس بدون هیچگونه آپدیت و به مزخرفی تمام کار میکند . کلی محدودیت دارد و بهترین کاری که میکند ارسال و دریافت پیام است و بس! از طرفی شرکتی به بزرگی گوگل که سرویسهای سودزا مانند جیمیل و موتورجستجویش دارد عملا نیازی به داشتن یک پیامرسان در بازار اینترنت ندارد و تجربه هم نشان داده که زیاد در زمینه پیامرسانها و شبکههای اجتماعی موفق نبوده است . پس تمرکزش را بر روی سرویسهای سودزا میکند تا اینکه تمرکز بر روی کارهای بگذارد که در آنها فاجعه است . و شاید باید مسئولیت ساختن پیامرسان برای مردم دنیا را به شرکتهایی مانند تلگرام بسپارد . (البته نه واتساپ ، چون واتسآپ هم یک سرویس ضعیفی است)